رمان ایرانی

مردی در تبعید ابدی

اصولا، هرجا که ملاصدرا بود، آنجا صدا هم بود، پچپچه هم بود، نگاه‌های غریب هم بود، شایعه و حکایت ـ تا مرزهای افسانه ـ هم بود. چرا؟ هیچ‌کس نمی‌دانست. مکتب صدرا، بسته بود و محدود. وابستگان به آن، هر کسی را به درون این محفل راه نمی‌دادند. شاید به همین علت هم بود که شایعات، شکل می‌گرفت. چیزی که رویت نمی‌شود، به هر شکلی می‌تواند مجسم شود. هر چیز که حرکت می‌کند اما به نقطه وضوح نمی‌رسد می‌تواند یک پرنده، یک پری، یا موجودی، حتی، باور نکردنی‌تر از پری دریایی باشد. در پس پرده‌ی افتاده، چه دانی چه خبرهایی هست؟

روزبهان
9789648175028
۱۳۹۰
۲۷۲ صفحه
۱۴۰۶ مشاهده
۱ نقل قول
نادر ابراهیمی
صفحه نویسنده نادر ابراهیمی
۵۷ رمان نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به‌دنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضورقاجار و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز فامیل او (ابراهیمی‌های کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از ...
دیگر رمان‌های نادر ابراهیمی
تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ
تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ
چه کسانی انتخاب می‌شوند (سفرهای هامی و کامی 4)
چه کسانی انتخاب می‌شوند (سفرهای هامی و کامی 4) شبیه هیچ سفر دیگری نیست؛ دو سال سفر کردن و مدرسه نرفتن خیلی خیلی هیجان انگیز است و البته کمی هم نگران کننده؛ بعدش چه اتفاقی می‌افتد؟ دوباره به مدرسه راهمان می‌دهند؟ عازم این سفر شدن، تصمیم سختی است، اما هامی و کامی و خانواده‌هایشان این ریسک را پذیرفته‌اند. آیا در میان راه پشیمان می‌شوند و به مدرسه برمی‌گردند؟
غزل داستان‌های سال بد
غزل داستان‌های سال بد قفس خالی، قناری مرده، و یک سرزمین پر از قناری، که صدای آوازشان، سیلاب رودخانه‌ها را می‌مانست. مادر گفت: جای پسرم خالی. فصل آواز قناری‌هاست. خاله‌جان گفت: یعنی برنمی‌گردد؟ پدر جواب داد: برگشته است. صدای آوازش را نمی‌شنوی؟
آرش در قلمرو تردید
آرش در قلمرو تردید خورشید می‌نشست و اندوه بر دل آرش. مرد تنها، بر افق، بر سنگ، و بر یال‌های تیره‌رنگ کوه‌های سخت، نظری انداخت و بر توده بیشماره مردم که از فروتر مکان خویش، بانگشان چون صوت باد بود. فریاد زد: غمگینم، غمگین چون غروب، چون آواز غریب رهروی تنها، و چون دیوارهای کاهگلی مخروب؛ غمگین از زمانه خویشم. ای شادی‌های از میان رفته، ای ...
آتش بدون دود 1 (7 جلدی)
آتش بدون دود 1 (7 جلدی)
مشاهده تمام رمان های نادر ابراهیمی
مجموعه‌ها