رمان نوجوان

فرزندان سایه

مکان خرابه‌های شهر نیویورک. زمان نامعلوم. حادثه‌ای عظیم امپراطوری انسان‌ها را از میان می‌برد و زمین در وضعیتی نامعلوم است. پسری چهارده‌ساله به نام چشم‌طلایی در خرابه‌های این شهر برای زنده ماندن تلاش می‌کند. به زودی او با گروهی از نوجوانان روبه‌رو می‌شود که توسط شخصی مشکوک به نام «سایه» رهبری می‌شوند و در صدد برانداختن و بازسازی انسانیت هستند. چشم‌طلایی با آن‌ها همراه می‌شود تا راز ترسناک ارباب‌ها را کشف کند.

فرزین سوری
9786001820205
۱۳۹۰
۳۰۴ صفحه
۱۲۱۰ مشاهده
۰ نقل قول
گارت نیکس
صفحه نویسنده گارت نیکس
۱۶ رمان Garth Nix was born in 1963 in Melbourne, Australia, to the sound of the Salvation Army band outside playing 'Hail the Conquering Hero Comes' or possibly 'Roll Out the Barrel'. Garth left Melbourne at an early age for Canberra (the federal capital) and stayed there till he was nineteen, when he left to drive around the UK in a beat-up Austin with a boot full of books and a Silver-Reed typewriter.

Despite a wheel literally falling off the Austin, Garth survived ...
دیگر رمان‌های گارت نیکس
ابهورسن (3 گانه پادشاهی کهن 3)
ابهورسن (3 گانه پادشاهی کهن 3) اورانیس نابودگر‏ٌ دیگر در زیر خروارها خاک تپه پنهان نیست و آزاد شده است. اورانیس از بند سیاه‌چال زیرزمینی و بندهای جادویی‌اش گریخته و در پی‌گریختن از قالب تنگ سیمین نیمکره‌هایی است که هزاران سال است نیروهای هولناکش را عنان زده‌اند و ...
جمعه طلایی (7 گانه کلیدهای پادشاهی)
جمعه طلایی (7 گانه کلیدهای پادشاهی) آرتور به پایان هفته نزدیک‌تر شده است، ولی دردسرهایش همچنان ادامه دارد. جمعه طلایی به گفته خود از سمتش استعفا کرده و در پیغام‌هایی جداگانه از آرتور، نی‌زن و شنبه والامقام خواسته است کلید پنجم را پیدا کنند و کنترل عمارت وسطی را به دست آورند. آیا آرتور می‌تواند به حرف او اعتماد کند؟ یا این حیله جدیدی است که پنجمین متولی ...
سه‌شنبه عبوس (7 گانه کلیدهای پادشاهی) کتاب دوم
سه‌شنبه عبوس (7 گانه کلیدهای پادشاهی) کتاب دوم آرتور پنهالیگون هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد مجبور شود به خانه عجیبی برگردد که کم مانده بود در روز دوشنبه او را به کشتن دهد،‌ خانه‌ای که قلمرو خیال‌گونه و شوم را در خود جا داده است...
لیرایل (3 گانه پادشاهی کهن 2)
لیرایل (3 گانه پادشاهی کهن 2) لیرائل هرگز خودرا یک کلیر واقعی نمی‌دانست. دو سال از موعدی که باید او نیز مانند هر کلیر دیگری بینش را- که حق مادرزادی‌اش تلقی می‌شد به دست می‌آورد گذشته بود اما او هنوز از این موهبت بی‌بهره بود؛ پس خود را تنها منزوی و طرد شده حس می‌کرد بی‌آنکه بداند هویتش چیست.
مشاهده تمام رمان های گارت نیکس
مجموعه‌ها