رمان ایرانی

پشت پلک شب

صداهای مختلفی در سرش می‌پیچیدند. گویی همه قصد کرده بودند با هم حرف بزنند: اون مریضه! متاسفم عزیزم اما واقعا امید زیادی بهش نیست. سکته شدیدی کرده. حتی اگر از بستر هم بلند بشه... و افروز با خود اندیشیده بود: «حتی اگه...؟!» دست‌هایش را محکم روی گوش‌هایش فشرد و پیشانی‌اش را روی زانوهایی که آن‌ها را در بغل جمع کرده بود. نمی‌خواست چیزی بشنود. هیچ چیز جز این‌که حال او خوب شده است و باز به عصای آبنوسش تکیه می‌دهد عجزآلود و درمانده اندیشید: حالا فقط اون برام مونده. اوه خدایا... اونو ازم نگیر!

علی
9789647543798
۱۳۸۹
۷۵۲ صفحه
۲۶۲۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم صمدی
عروس دریا
عروس دریا ... گاهی کنار پنجره می‌ایستم و به فردا می‌اندیشم. فردا... آه فردا فردایی که چون دیروز پنهان است پنهان در مه. غم غربت را در گلویم خفه می‌کنم تا کی گل واژه امید قلب سردم را به تپش وا دارد و منادی بهار باشد تا کی نوید فردای روشن را با پرستوی عاشق در میان بگذارد...
مشاهده تمام رمان های مریم صمدی
مجموعه‌ها