رمان ایرانی

عروس دریا

... گاهی کنار پنجره می‌ایستم و به فردا می‌اندیشم. فردا... آه فردا فردایی که چون دیروز پنهان است پنهان در مه. غم غربت را در گلویم خفه می‌کنم تا کی گل واژه امید قلب سردم را به تپش وا دارد و منادی بهار باشد تا کی نوید فردای روشن را با پرستوی عاشق در میان بگذارد...

شقایق
9789645542885
۱۳۹۰
۳۷۶ صفحه
۵۳۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم صمدی
پشت پلک شب
پشت پلک شب صداهای مختلفی در سرش می‌پیچیدند. گویی همه قصد کرده بودند با هم حرف بزنند: اون مریضه! متاسفم عزیزم اما واقعا امید زیادی بهش نیست. سکته شدیدی کرده. حتی اگر از بستر هم بلند بشه... و افروز با خود اندیشیده بود: «حتی اگه...؟!» دست‌هایش را محکم روی گوش‌هایش فشرد و پیشانی‌اش را روی زانوهایی که آن‌ها را در بغل جمع کرده بود. نمی‌خواست چیزی بشنود. ...
مشاهده تمام رمان های مریم صمدی
مجموعه‌ها