رمان ایرانی

باغ تلو

باید انصاف داشت دیگر نمی‌شد آن محله و خانه را تحمل کرد. وقتی یاد آن خانه و محله می‌افتم صدای بت‌اعظم را می‌شنوم که می‌گوید:«قهرمان خسته شده. مادرت خسته شده. من خسته شدم.» روزی که قرار شد بیاییم دیدن باغ یا به قول بت‌اعظم پسند باغ، اصلا حال خوشی نداشتم. نمی‌دانستم از ناراحتی چیکار کنم. وقتی آن روز دیدم که بت‌اعظم نمی‌رود طرف زیرپله‌اش فهمیدم نقشه‌ای برای ما کشیده...

علم
9789644056826
۱۳۸۵
۱۷۴ صفحه
۶۴۴ مشاهده
۰ نقل قول
مجید قیصری
صفحه نویسنده مجید قیصری
۱۲ رمان مجيد قيصري نويسنده‌اي كه با داستان‌هاي جنگي‌اش شناخته شده است.
وي در سال ١٣٤٥ در تهران متولد شد اما اصالتاً اصفهاني است و در رشته روانشناسي تحصيل كرده است. قيصري در اوايل دهه ٧٠ به طور جدي به نوشتن داستان كوتاه پرداخت. مجموعه داستان «صلح»، رمان «جنگي بود، جنگي نبود»، مجموعه داستان«طعم باروت» و مجموعه داستان«نفر سوم از سمت چپ» محصول تلاش‌هاي او در زمينه داستان‌نويسي در دهه گذشته است.
در سال ١٣٨٠ رمان «ضيافت به صرف گلوله» و در ...
دیگر رمان‌های مجید قیصری
3 کاهن
3 کاهن آفتاب به بلندای نیم‌چاشت رسیده که مردی سوار بر شتری سپیدموی می‌پیچد سوی خیمه‌ها. بیست و پنج سالی دارد اما گونه‌های آفتاب‌سوخته و چروک‌های نشسته بر پیشانی‌اش او را شکسته‌تر نشان می‌دهد. شتر که آمخته راه خیمه است، با دیدن حصار چفت پا تند می‌کند...
3 کاهن
3 کاهن حالا ستاره‌ها با او بازی می‌کنند. به دست بادش داده‌اند و فراموش کرده‌اند. حالا کجاست؟ راه کدام است؟ به کدام سوی می‌رود؟ هیچ‌چیز پیش دیدش دیدار نیست. این سقف بی‌کرانه کجا، آن کجا؟ خیمه روزانه‌ای دارد به بیرون، اول و آخری دارد، ولی اینجا، این تاریکی، نه شروعی دارد نه پایانی، یا هر طرف شروع است و هر لحظه شاید ...
گوساله سرگردان
گوساله سرگردان گوساله سرگردان مجموعه 7 داستان کوتاه از مجید قیصری است، چهره‌ای جوان که می‌توان او را یکی از میراث‌داران دوران جنگ خواند. انسان داستان‌های قیصری می‌کوشد باورهای عینی را با جهان ذهنی خود همسو کند و جستجوگر حقایق پنهان در دنیایی باشد که ارزش‌ها را دگرگونه جلوه می‌دهد.
طناب‌کشی
طناب‌کشی زن خیال‌بافت، پرافاده، هیچ‌کس دوستش ندارد. مغرور، پشت هر کلامش یک استغفرالله خوابیده. به دروغ. کسی که سرش همیشه بالاست و کیف دستی‌اش پر از پول، خدا ار نمی‌شناسد. خرج خانه پدری‌اش را او می‌دهد.اما هیچ‌کس دوستش ندارد. هر وقت اسمی از او می‌آید همه رو ترش کرده، گره در ابروهای‌شان می‌اندازند. انگار از وبا، از یکی از بیماری مسری ...
جشن همگانی
جشن همگانی این صحنه‌ها کار من است، قبول دارم، دیگر نمی‌خواهد تمام پوشه را نشانم بدهید. هر چند تا عکس ضمیمه پرونده کرده‌اید قبول دارم. کاغذ بیاورید تا امضا کنم. اگر خواستید انگشت می‌زنم که تمام این صحنه‌های اجرا شده ایده من بوده. اما نمی‌فهمم چرا شما شاخ نبات را از من می‌خواهید؟
مشاهده تمام رمان های مجید قیصری
مجموعه‌ها