سلنا همه چیز دارد. در نمایشنامه دبیرستان نقش اول را به عهده دارد و همه او را ستایش میکنند. بنابراین وقتی شروع به دریافت گل پلاسیده از یک هوادار ناشناخته به نام خورشید میکند این تصویر برایش پیش میآید که فقط یک هوادار بیآزار است. اما به زودی در مییابد که خورشید در کارش جدی است... خیلی هم جدی... ابتدا یکی از همبازیهایش در یک تصادف مشکوک آسیب میبیند... سپس یک اتومبیل تقریبا او را زیر میگیرد... نمیداند این دیوانه چه میخواهد... تنها چیزی که میداند این است که بزرگترین هوادارش به بزرگترین کابوس او تبدیل شده است...