پدر بیتا از غم رسوایی همسرش سخت بیمار میشود و زیر فشار ا ین مصیبت جانش را از دست میدهد. او تنها بدهیهای فراوانش را برای فرزندانش به ارث گذاشت. رضا پسر بزرگ خانواده با اداره کارگاه پدرش، شروع به پرداختن قرضهای او میکند. بیتا از برادرش میخواهد به او اجازه کار کردن بدهد تا او نیز بتواند قسمتی از بار زندگی را به دوش بکشد. بیتا در منزل خانواده ثروتمندی به نام مجد، مشغول به کار میشود. خانواده مجد از کار خانهداری و آشپزی او بسیار راضی بودند و همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه اردلان، پسر خانواده پس از پایان درسش به تهران برمیگردد و...