«نمیدانم چه طور و از کجا شرو کنم؟ بار گناهی که بر دوش خود احساس میکنم دارد خردم میکند. کاش من هم مثل شهره میتوانستم خودم را بکشم و از این درد و رنج بیپایان و عذاب وجدانی که هر روز با شنیدن خبری تازه سنگینتر میشود رها شوم. باید چیزی را به شما بگویم، چیزی که اگر دو سال پیش میگفتم شاید فاجعه این قدر عمق پیدا نمیکرد اما وقتی خبر بچهدار شدنتان را فهمیدم متوجه شدم برای این فاجعه عمقی متصور نیست و اگر همچنان دست روی دست بگذارم شاید هر روز عمق بیشتری پیدا کند بنابراین تصمیم گرفتم کاری بکنم...»