رمان ایرانی

خانه تدفین

وقتی به اتاقم آمدم، دائم صورت اندوهگین نازار جلوی چشمم مجسم بود. از ناراحتی و ناامیدی‌اش متاثر و غمناک شده بودم. حتی با خود فکر کردم شاید هم در این مورد من را مقصر بداند. کاش آن شب او را از نقشه باز نمی‌داشتم. شاید در این صورت سوز درونش تسکین می‌یافت. افکار مختلفی که در ذهنش جریان داشت، مانع از به خواب رفتنم می‌شد.

9789645706522
۱۳۸۹
۱۵۲ صفحه
۴۳۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمدرضا طبیب‌زاده
کسی که پهلوی داداش جواد تمرگیده بود
کسی که پهلوی داداش جواد تمرگیده بود ... مادرش در دوران کودکی برای او تعریف کرده بود که بچه‌ها و نوه‌های شیطان همیشه در میان مردم می‌لولند. آن‌ها در همه جای دنیا پخش هستند و با مردم به راحتی معاشرت دارند... تا چشم پسر جوان به او افتاد، بدنش لرزید و نزدیک بود چشمانش از حدقه خارج شود. او به وضوح دید که شیطان با همان دیدگان ...
شیطان در سرداب
شیطان در سرداب شیطان از جابش برخواست و در حالی که سرش را تکان می‌داد، گفت: دلیل می‌خواهید؟تمام پهنای زمین دلیل من است. چشم‌ها را باز کنید و بیچارگان و محرومین را ببنید. ثروت‌مندان و مرفهین را ببینید. آری در قانون بشر مستضعفین هر کاری می‌کنند. هر اندازه که به حق درست باشد ، بد است. آنها همیشه محکوم به مرگ و حقارتند. ...
دهکده مقدس
دهکده مقدس زندگی یک سفر رویایی است، پدیده‌ای است باشکوه و اعجاب‌آور. سفری که هر چه پیش می‌رویم، شادتر و مشتاق‌تر می‌شویم چون به اصل خود نزدیک‌تر می‌گردیم...
مشاهده تمام رمان های محمدرضا طبیب‌زاده
مجموعه‌ها