... مادرش در دوران کودکی برای او تعریف کرده بود که بچهها و نوههای شیطان همیشه در میان مردم میلولند. آنها در همه جای دنیا پخش هستند و با مردم به راحتی معاشرت دارند... تا چشم پسر جوان به او افتاد، بدنش لرزید و نزدیک بود چشمانش از حدقه خارج شود. او به وضوح دید که شیطان با همان دیدگان سرخ و ملتهب، ساکت و موقر در سمت چپ داداش جواد نشسته است... لحظاتی در تالار سکوت برقرار شد. مرد سرخرو از جایش بلند شد و شروع به صحبت کرد: ـ آقایان، مرحوم پدرم همیشه میگفت حقی در این دنیا وجود ندارد. همه چیز پوچ و بدون معناست. آنچه واقعیت دارد، تنها خواسته انسانهاست. ما بعضی چیزها را خیر و بعضی دیگر را شر مینامیم ولی حقیقت این است که خیر و شری وجود ندارد. انسان باید از راهی برود که به نظرش دلفریبتر و لذتبخشتر است؛ یعنی راه دل و هوس. به عنوان مثال اگر شما دو عالیمقام با هم دشمن هستید و عقیدهتان مخالف یکدیگر است، هیچ دلیلی ندارد به خواسته دل خود توجه نکرده و حرمت یکدیگر را حفظ کنید؛ بلکه میتوانید به همدیگر حمله کرده و یکدیگر را بدرید. دشمنی باید عمیق باشد...