آسمان کیپ ابر
محمود گفت دلم تنگ میشود، هنوز هم بعد از این همه سال گاهی صدایم میکند بیشتر بین خواب و بیداری، یا وقتی جایی هستم غریب و ناآشنا. وقتی بارانهای طولانی میبارد صدایم میکند. صدایش مدام دوروبرم است. هنوز هم گاهی دلم میخواهد تلفن را بردارم و شمارهاش را بگیرم و او گوشی را بردارد و بگوید الو من سلام کنم ...
این برف کی آمده
فکر کردم برای تو هم جالبه. امروز اینو خوندم. میدونستی فقط ما آدما نیستیم که با مردهها زندگی میکنیم؟ الان داشتم میخوندم که شمپانزهها هم مردههاشون رو با خودشون نگه میدارن و اینور و اونور میبرن. میدونی هم گروهی زندگی میکنن و هم گروهی حرکت میکنن. وقتی یکیشون میمیره، بقیه ولش نمیکنن. مرده رو با خودشون اینور اونور میبرن. میگن ...
20 زخم کاری
محمود حسینیزاد داستاننویس و مترجمِ شناختهشده روزگارِ ماست. او در مقامِ داستاننویس پیش از این کتابهای موفقی چون این برف کی آمده؟ و آسمان، کیپِ ابر و سرش را گذاشت روی فلز سرد را نوشته است. روایتهایی مملو از شگفتی و اجسام و ارواح و مرگ... اما رمانِ بیست زخمِ کاری اثری است به کل متفاوت در کارنامه کاری او. ...
سیاهی چسبناک شب
آشنایی با مردی جوان، نسیمی است در زندگی مردی تنها. نسیم توفان میشود و مرد سرگردان.
دو نفر سالها به هم نگفتهاند «دوستت دارم»، تمام رابطه «دوستت دارم» بوده. حالا که دیر شده، چه؟
زندگی دختری بنا شده بر عشق به مرد جوانی. دختر از خطای مرد نمیگذرد و بار حسرتی را میکشد، ویرانگر.
پسرکی تا حد مرگ تحقیر شده و مردی که ...