دانیل استیل در پس زمینه تاریخی، داستان دلانگیزی از عشق و جنگ خلق میکند. قصهای از کار سرنوشت و خیانت و گذر زمان بر سه نسل از زنان، سختیهایی که متحمل میشوند، فداکاریهای بیپایانی که میکنند و بازتاب کارهای آنها. تابستان 1915 است و جنگ در اروپا زبانه میکشد. در کشاکش جنگ، عشق پرشوری بین آنتونین و بیتا شکل میگیرد. بیتا مجبور میشود که خانه پدریاش را ترک کند تا به عشقش بپیوندد... سالها بعد، دختر خودش آمادا، خانه را ترک میکند تا به چیزی برسد که قلباً میخواهد... به صومعه... و بیتا بازتاب صدای خودش را میشنود...