رمان ایرانی

تمنای دل

نه، نمی‌شود رفت و گذشت و ندید! هنوز چشمی پشت پنجره منتظر است و نگاهش به آن سو دودو می‌زند. صدای تپ‌تپ دلی را نمی‌شود نشنید، که بی‌تاب و بی‌قرار، دل دل می‌کند برای سیر دیدنش. خدایا، خدایا آن روز مباد، آن روز بی عشق هرگز مباد. آن سوی کرانه‌ها دستی است که بی‌قراری تو را به دلواپسی‌های من پیوند می‌زند و ابرهای آسمان چشم من برای شستشوی غبار اندود تو آبستن سیلابند. خستگیت را با شانه‌های من قسمت کن و نیازت را تنها به ارتعاش صدای من بسپار همچون صحرا که جز در برابر باران به لب تشنگی اعتراف نمی‌کند. دست‌هایت را با تنهایی من و حضورت را با دلتنگی‌هایم قسمت کن تا رود خروشان عشق که از رشته کوه اعتماد سرچشمه می‌گیرد، سرانجام به دریای خوشبختی بریزد.

پرسمان
9789642835584
۱۳۹۰
۴۰۰ صفحه
۲۳۵۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حمیرا رضائیان
علاج درد
علاج درد عشق تو به تار و پود جانم بسته است بی روی تو، درهای جهانم بسته است از دست تو خواهم که برآرم فریاد در پیش نگاه تو زبانم بسته است
مشاهده تمام رمان های حمیرا رضائیان
مجموعه‌ها