تمنای دل
نه، نمیشود رفت و گذشت و ندید!
هنوز چشمی پشت پنجره منتظر است و نگاهش به آن سو دودو میزند. صدای تپتپ دلی را نمیشود نشنید، که بیتاب و بیقرار، دل دل میکند برای سیر دیدنش. خدایا، خدایا آن روز مباد، آن روز بی عشق هرگز مباد. آن سوی کرانهها دستی است که بیقراری تو را به دلواپسیهای من پیوند ...