غصه نخور عزیز دلم، یه روزی مهمون دل تو هم از راه میرسه یکی میاد تا واسه همیشه کنارت بمونه. یکی که جای اون رو برات پر می کنه.
مثل فرزاد که نگارو جایگزین نیاز کرد...
قلبم برای تو
سه چهار روز توی تب و هذیون گذشت .هروقت چشم باز میکردم یا بیبی کنارم بود یا یوسف بعدکه خوب شدم سعی کردم با این قضیه کنار بیام .آره باید امیرعلی را گوشه ذهنم دفن میکردم درست مثل نرگس .برای همین سعی کردم خودم رو توی کار و خیاطی غرق کنم .شکوه هیچی نمی پرسید حتما اونم یه چیزایی فهمیده ...
رها میشوم
اگر روزی رسید که ندیده گرفته شدی...
اگر روزی رسید که آنکه دوستش داری محرمت بود...
آنجا که سخن زبان و دل یکی نبود!
چه میکنی؟؟؟
آیا تسلیم میشوی و واگذار میکنی...
یا مبارزه میکنی تا به آنچه بخواهی برسی...
تو که بودی یک همراه یا یک محرم...
ای کاش از ابتدا میدانستم تا دل نبندم و
به عنوان تکیهگاه به تو بنگرم...
اما هنوزم دیر نشده!
بیا و ...
نه او نمرده است
باور نمیکنم که دیگر او را نخواهم دید... آیا به راستی بین ما یک دنیا فاصله افتاده است و دیگر دیدن او محال است! مردن چیست؟ آیا جز اینکه آیینه است که ما آن سویش را نمیبینیم... اما آنان که در دیگر سو هستند هماره ما را به نظاره مینشینند... پس شاید از پس آیینه مرا ببیند... هر گاه که ...
عشق نخواهد پوسید
حالم حسابی گرفته شده بود، پسرها ریز ریز میخندیدن، برگهام رو برداشتم و جایی که استاد گفته بود نشستم، دیگه فکرم متمرکز نمیشد مثل یخی که زیر تابش آفتاب قرار گرفته باشد وا رفتم. تا آخر جلسه نگاه سنگین استاد و نگاه تمسخرآمیز پسرها را روی خود حس میکردم. صدای محکم و باصلابت استاد پایان وقت رو اعلام کرد، همه ...