رمان ایرانی

نه او نمرده است

باور نمی‌کنم که دیگر او را نخواهم دید... آیا به راستی بین ما یک دنیا فاصله افتاده است و دیگر دیدن او محال است! مردن چیست؟ آیا جز اینکه آیینه است که ما آن سویش را نمی‌بینیم... اما آنان که در دیگر سو هستند هماره ما را به نظاره می‌نشینند... پس شاید از پس آیینه مرا ببیند... هر گاه که چشم می‌بندم او را در آیینه می‌بینم! با او صحبت می‌کنم! او را احساس می‌کنم! پس چگونه باور کنم که او مرده... نه او نمرده است...

ابر سفید
9786006988115
۱۳۹۲
۴۸۰ صفحه
۹۷۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سعیده آساره
قلبم برای تو (گاهی به من نگاه کن)
قلبم برای تو (گاهی به من نگاه کن) ... حمید سیگار باریک و بلندی را روشن کرد و پکی عمیق به آن زد. باورم نمی‌شد که این همان حمید باشد؛ شکسته و لاغر و موهای شقیقه‌اش سفید شده بود و روی پیشانی‌اش خطوطی عمیق افتاده بود. دیگر از آن ابهت و جذابیت گذشته خبری نبود، بر عکس تمام دفعاتی که فکر می‌کردم با دیدنش به هم می‌ریزم کوچکترین ...
قلبم برای تو
قلبم برای تو سه چهار روز توی تب و هذیون گذشت .هروقت چشم باز می‌کردم یا بی‌بی کنارم بود یا یوسف بعدکه خوب شدم سعی کردم با این قضیه کنار بیام .آره باید امیرعلی را گوشه ذهنم دفن می‌کردم درست مثل نرگس .برای همین سعی کردم خودم رو توی کار و خیاطی غرق کنم .شکوه هیچی نمی پرسید حتما اونم یه چیزایی فهمیده ...
لحظه‌های بارانی
لحظه‌های بارانی غصه نخور عزیز دلم، یه روزی مهمون دل تو هم از راه می‌رسه یکی میاد تا واسه همیشه کنارت بمونه. یکی که جای اون رو برات پر می کنه. مثل فرزاد که نگارو جایگزین نیاز کرد...
عشق نخواهد پوسید
عشق نخواهد پوسید حالم حسابی گرفته شده بود، پسرها ریز ریز می‌خندیدن، برگه‌ام رو برداشتم و جایی که استاد گفته بود نشستم، دیگه فکرم متمرکز نمی‌شد مثل یخی که زیر تابش آفتاب قرار گرفته باشد وا رفتم. تا آخر جلسه نگاه سنگین استاد و نگاه تمسخرآمیز پسرها را روی خود حس می‌کردم. صدای محکم و باصلابت استاد پایان وقت رو اعلام کرد، همه ...
مشاهده تمام رمان های سعیده آساره
مجموعه‌ها