باور نمیکنم که دیگر او را نخواهم دید... آیا به راستی بین ما یک دنیا فاصله افتاده است و دیگر دیدن او محال است! مردن چیست؟ آیا جز اینکه آیینه است که ما آن سویش را نمیبینیم... اما آنان که در دیگر سو هستند هماره ما را به نظاره مینشینند... پس شاید از پس آیینه مرا ببیند... هر گاه که چشم میبندم او را در آیینه میبینم! با او صحبت میکنم! او را احساس میکنم! پس چگونه باور کنم که او مرده... نه او نمرده است...