رمان ایرانی

موج و مرجان (داستان 1 شهر)

مسجد، غلغله است. تمام طرفداران کانون‌ها و گروه‌هایی که مدعی دفاع از حقوق خلق عرب و مردم خرمشهر هستند. در داخل و بیرون مسجد تجمع کرده‌اند. اغلب هیجان‌زده، مسلح و به نوعی معترض‌اند و به نظر می‌رسد خود را برای برنامه‌ای از پیش تعیین شده مهیا کرده‌اند. همین که مهندس بازرگان در میان جمعیت ظاهر می‌شود، زن و مرد، مشت‌های گره کرده را در هوا تکان داده و پشت هم شعارهای تندی به طرفداری از احقاق حقوق عرب‌ها سر می‌دهند. آنها لحظاتی بعد، با هم پاها را بر زمین می‌کوبند، صدایشان را بالاتر می‌برند و ریتم تند شعار می ‌دهند. پیش از آنکه بازرگان پشت بلندگو بایستد، داماد شیخ شبیر، میکروفن را در دست می‌گیرد و بدون مقدمه، با صدای بلند و لحن تند فریاد می‌کشد: ‹‹بازرگان می‌خواهد سخنرانی کند، اگر می‌خواهید، گوش کنید و اگر نمی‌خواهید، گوش نکنید!››

سوره مهر
9789645062185
۱۳۸۶
۲۱۲ صفحه
۲۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رضا رئیسی
قطار 57
قطار 57 می‌خواستم عشقی پاک و زیبا زیور زندگی‌ام باشد. می‌خواستم در این قصر ملکه باشم، اما تو به من گدایی را آموختی... خوش به حالت! هر چیز را که بخواهی می‌گیری، فقط به خاطر اینکه دلت می‌خواهد. این تصمیم جدی است، هر چند که، هرگز فاصله‌ها حریف خاطر‌ها نمی‌شوند. مامور آگاهی ‌نامه را داخل پاکت می‌گذارد و پاکت را هم در کیفش.
مشاهده تمام رمان های رضا رئیسی
مجموعه‌ها