رمان ایرانی

قطار 57

می‌خواستم عشقی پاک و زیبا زیور زندگی‌ام باشد. می‌خواستم در این قصر ملکه باشم، اما تو به من گدایی را آموختی... خوش به حالت! هر چیز را که بخواهی می‌گیری، فقط به خاطر اینکه دلت می‌خواهد. این تصمیم جدی است، هر چند که، هرگز فاصله‌ها حریف خاطر‌ها نمی‌شوند. مامور آگاهی ‌نامه را داخل پاکت می‌گذارد و پاکت را هم در کیفش.

سوره مهر
9789641155515
۱۳۸۷
۵۷۶ صفحه
۲۷۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رضا رئیسی
موج و مرجان (داستان 1 شهر)
موج و مرجان (داستان 1 شهر) مسجد، غلغله است. تمام طرفداران کانون‌ها و گروه‌هایی که مدعی دفاع از حقوق خلق عرب و مردم خرمشهر هستند. در داخل و بیرون مسجد تجمع کرده‌اند. اغلب هیجان‌زده، مسلح و به نوعی معترض‌اند و به نظر می‌رسد خود را برای برنامه‌ای از پیش تعیین شده مهیا کرده‌اند. همین که مهندس بازرگان در میان جمعیت ظاهر می‌شود، زن و مرد، مشت‌های ...
مشاهده تمام رمان های رضا رئیسی
مجموعه‌ها