رمان خارجی

پندهای سورائو

(The zurau aphorisms of franz kafka)

در این کتاب، یادداشت‌های فلسفی کافکا، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان قرن بیستم، برای نخستین بار در یک مجلد، همراه با مقدمه و موخره روبرتو کالاسو، نویسنده صاحب نام منتشر شده است. فرانتس کافکا از سپتامبر سال 1917 تا آوریل سال 1918، به علت ابتلا به سل، 8 ماه در خانه خواهرش در سورائو زندگی کرد. بیماری برکاتی برایش به همراه داشت، چرا که او را از قید و بند زندگی روزمره آزاد کرد تا در مجموعه قطعاتی فلسفی، حساب‌هایش را با مفاهیمی مثل زندگی، ازدواج، خانواده و گناه تسویه کند. این «پندها» بعدها به صورت پراکنده منتشر شده است، اما روبرتو کالاسوی ناشر و نویسنده، به طور اتفاقی 2 دفترچه اصلی این متون را در کتابخانه بودلیان آکسفورد پیدا و در سال 2004 منتشر کرد. این یادداشت‌ها بازتابنده عصاره وجود کافکاست و علاقه‌مندان این نویسنده با چشم‌‌اندازی تازه از آثار یک نابغه، مواجه می‌کند.

کاروان
9789641750819
۱۳۸۷
۱۴۴ صفحه
۵۸۷۶ مشاهده
۹ نقل قول
فرانتس کافکا
صفحه نویسنده فرانتس کافکا
۴۲ رمان آثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند. مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان محاکمه و رمان ناتمام قصر (Das Schloß) هستند. به فضاهای داستانی که موقعیت‌های پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع‌گرایانه توصیف می‌کنند ـ فضاهایی که در داستان‌های کافکا زیاد پیش می‌آیند ـ کافکایی می‌گویند. کافکا در یک خانوادهٔ آلمانی‌زبان ...
دیگر رمان‌های فرانتس کافکا
نامه به فلیسه باوئر 1 (2 جلدی)
نامه به فلیسه باوئر 1 (2 جلدی)
نامه به فلیسه باوئر 2 (2 جلدی)
نامه به فلیسه باوئر 2 (2 جلدی)
محاکمه
محاکمه یوزف ک، کارمند فروتن بانک، یک روز بامداد پی می‌برد که بدون ارتکاب گناهی مشخص، متهم شده است. به گمانش، اثبات بی‌گناهیش ساده است، ولی بزودی خود را در دنده‌ها و چرخ‌های ماشین تو در توی محاکمه‌ای گرفتار می‌یابد که راه‌برنده‌اش عدالتی رنجناک است و نمایندگانش کارمندانی دونپایه و مستقر در دفترهایی پلیدند. یوزف ک. که از این دیوستان و ...
تمثیلات
تمثیلات پوزیدون پشت میز کارش نشسته بود و حساب کتاب می‌کرد. اداره کل آب‌های جهان کاری بود که تمامی نداشت. می‌توانست از نیروی کمکی استفاده کند اما چون سمتش را خیلی جدی می‌گرفت، دوباره می‌نشست و همه چیز را از اول تا آخر حساب می‌کرد.
دیوار
دیوار توم بی‌آنکه به من نگاه کند دستم را گرفت. ‹‹پابلو من از خودم می‌پرسم... از خودم می‌پرسم آیا راست است که آدم نیست و نابود می‌شود؟›› من دستم را بیرون کشیدم و گفتم:‹‹کثافت‌مآب. میان پایت را نگاه کن.›› به قدر یک حوضچه آب بین پاهایش بود و قطره‌ها از شلوارش می‌چکید. به حال وحشت‌زده گفت: این چیست؟ گفتم تو شلوارت شاشیدی. از جا در رفت و ...
مشاهده تمام رمان های فرانتس کافکا
مجموعه‌ها