تو با جاذبهی مغناطیسی کنترل میشوی و تمام جهان در سرعت بخشیدن به پایانت درگیر میشود. اگر بتوانیم تمام روزها را برگردانیم باز هم فقط به اندازهی بچهها میفهمیم، اما در عوض تجربههای زیادی اندوختهایم. برای مرتب کردن این تجربهها که به هیئتی کلی به سرعت در حال عبورند، بهتر است آنها را به صورت اشکال خیالی تصور کنیم. مثل یک فیلم کمدی که با دور تند از آخر به اول نمایش داده میشود. احتیاج ما به تنظیم سریع، جزئیاتی را که باعث سرگرمی، توجه و درنگ بچهها می شوند، حذف میکند. هنر راه نجاتی است برای رهایی از این سرعت بینظم و آشفته؛ وزن و قافیه در شعر، ملودی در موسیقی، شکل و رنگ در نقاشی. با این حال احساس میکنیم داریم با شتاب به سمت زمین سرعت میگریم تا. . .