رمان خارجی

مردی که قلبش از سنگ بود

مردی که قلبش از سنگ بود، با حالتی جدی‌تر ادامه داد: «اراده من چنین است! و نیز مردی را که به همسری شما درخواهد آمد تعیین کرده‌ام؛ شما دست‌تان را در دست بندیکت ریدگواری خواهید گذاشت.» زن، دیگر تحمل نکرد؛ میز را ترک گفت، به جانب بستر شوهر شتافت، به زانو درافتاد، دست او را در دست خود گرفت و آن را با اشک‌های خود تر کرد. مردی که قلبش از سنگ بود، دیدگانش را بست.

احمد شاملو
ثالث
9789643802073
۱۳۸۶
۶۸ صفحه
۷۷۵ مشاهده
۰ نقل قول