درآمیختن امر دنیوی و امر اسطورهای، و موشکافی در رابطه پدر ـ پسر، وجوه اصلی و برجسته رمان ماهی بزرگ هستند. پدر در حال مرگ است و پسر، که از او شنیده به یاد آوردن ماجراهای هر کس او را نامیرا میسازد، با روایت داستانهای او میخواهد به نوعی او را زنده نگه دارد. پدر از دید او گونهای چهره اساطیری است، هر چند در سالهای بزرگشدنش اغلب پدر غایب بوده، و حتی در بستر مرگ از پاسخ پرسشهای او با توسل به قصهها و لطیفههای پی در پی طفره میرود. اما در خلال همین قصهها و لطیفهها است که پسر او را، و وجوه افسانهمانند شخصیت این ‹‹ ماهی بزرگ›› را، سرانجام میشناسد.