دراس، فرمانده تبر: داستان زندگی او همه جا دهان به دهان نقل میشود. به جای ثروت و شهرتی که میتوانست طلب کند، ملکی کوهستانی را انتخاب کرده بود، زمینی تنها ، دورافتاده و بلند که به ابرها سر میسایید. آن بالا جنگجوی پیر سپیدمو همنشین پلنگ برفی بود و چشم انتظار مرگ دشمن خود. دروس دلنوچ قدرتمند، که توسط شش دیوار خارجی محافظت میشد تنها راهی بود که لشکری میتوانست از میان کوهها گذر کند. قلعه نظامی و پناهگاه امپراطوری دورنای بود. و اینک تبدیل به آخرین میدان نبرد شده بود. زیرا سایرین همه مغلوب سپاه نادیر شده بودند. حتی امید هم به مهارتهای آن پیرمرد متکی بود.