افسانههای ایرانی
فرهنگ ایرانی زادگاه برخی افسانههای کهن جهان است. اگر افسانهای در این سرزمین زاده نشده باشد، بیشک در گذر از فرهنگ ایران همراه خود را به سوی سرزمین دیگر باز کرده است. ایران واسطه میان هند و نقاط غربی و در گونهگونی و شباهت افسانهها نقشی موثر داشته. طیف وسیع افسانهها در ایران، میراث گرانقدر در فرهنگ ماست.
صندلی روی بالکن
صندلی خالی هم بالای بالکن بود. جلوتر رفت تا موج سنگینتر آمد، از جا کندش و بردش رو به مغرب. خواست دست و پا بزند که نتوانست. موج دیگری آمد. باز سنگینتر و باز کندش و بردش. دستهاش را تکان داد اما نتوانست آب را بشکافد. به پاهاش فشار آورد. پاها دیگر در اختیارش نبود، که موج آخر آمد و ...
اسفندیار
اسفندیار قربانی سودای قدرت است. فضای تازهای که در فرهنگ ایرانی به وجود آمده و اسفندیار خود را قهرمان و پیشرو این فضا میداند، رویای صعود به قله قدرت را در سر این پهلوان جنگهای بزرگ میاندازد و در پایان او را به جنگ رستم میبرد، جنگی که در یک سو شرف انسانی است و در مقابل عطش قدرت.
افسانههای ایرانی 2
جادو در افسانههای ایرانی سازوکاری ویژه دارد. ذهنیت خیالپرداز ایرانی در این عرصه حد و مرزی نمیشناسد. تمام رویاهای مردم با بهرهگیری از جادو صورت عینی به خود میگیرد و آنجا که دستیابی به این رویا در عرصه اجتماعی ناممکن میشود، در جهان جادو سهل و آسانیاب خواهد بود.
شهسوار بر باره باد
من گفتم: "خداوندگارا! یک اسب چگونه میتواند این همه بار را بردارد. دو تن سوار نیز هستم. اسب طاقت حمل ما را ندارد و میانهی راه تلف میشود و گرفتار میمانیم."
سلطان گفت: "دل ندارم که از تمامی خلعتهای خلیفه چشم بپوشم. با این همه چارهای نیست. لباسها و شمشیر و تبرزینها را بگذار و تنها آن دو درفش را برگیر. ...