صدای مرغان دریایی از آن سوی اسکله نیمه ویران میآید. رحمان بیل مکانیکی را در جاده خاکی حاشیه اسکله پیش میراند. اسکله ساکت و آرام است. کامل عبدالله، افسر استخباراتی عراق، روی نردههای اسکله نشسته و سیگار میکشد. رحمان بوق میزند. کامل عبدالله برمیگردد، کلاه از سر برمیدارد و در هوا برای ما تکان میدهد. رحمان گاز بیل مکانیکی را کم میکند:«مثل اینکه امروز کامل عبدالله سرحالتر از دیروز است.»