نیامدهام که اذیتت کنم. نیامدهام دادت را در بیاورم تا اشک هر دومان در بیاید. نیامدهام زخمهای خیس را کیسه بکشم. برگشتم به خاطر آن بود که بگویم وقتی در نیمهشب برفی بهمن 55 فقط از سر فضولی سرک به این دنیا کشیدم، حتما توی همین تهران خودمان کسی مرده بود. آمدهام تا به تو بگویم آن طرف آب چیزی نبود، این طرف آب هم چیزی نیست.