۴۴ رمان
محمود دولتآبادی، ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولتآباد شهرستان سبزوار به دنیا آمد.
دولتآبادی مشاغل مختلفی را تجربه کرد. کار روی زمین، چوپانی، پادویی کفاشی، صاف کردن میخهای کج و بعد به عنوان وردست پدر و برادر به عنوان دنده پیچ کارگاه تخت گیوه کشی، دوچرخه سازی، سلمانی و.... بعدها تمام مشاغلی که او در دوران نوجوانی و جوانی خود تجربه کرد، در آثارش نمود یافت.
دولتآبادی ابتدا راهی مشهد و آنگاه تهران شد و در این دوران باز هم مشاغل دیگری نظیر ...
بنیآدم
گفتم، همان اول کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت، ولفگانگ بورشرت داشت و میتوانست بدارد که در همان «بیرون، جلو در» جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست، و پیشتر از او چخوف داشت که بالاخره خون قی میکرد در آن اتاق سرد، و چند فقرهای هم ...
بیرون در
این هم صبح. صبح آمد و روشنایی پهن شد روی در و دیوار حیاطی که یک لنگه از در قدیمی فلزیاش کج - همچنان کج نیمه باز بود - انگار که باقی مانده بود نیمه باز چنان که لنگه سنگین در خودش را فروانداخته بود و نیمی از لبه پایینیاش گیر کرده بود توی زمین و خیلی زور میخواست که ...
روزگار سپری شده مردم سالخورده (3 جلدی)
باد وزان است و او را دم به دم فتیله میکند و وا میداردش که روی از جهت باد بگرداند و باز همچنان پیش برود و پیش برود تا در جایی، در خم تپهای، ریگی، یا در کف یک دق، یا کنار بوتهای کلخچ مادرش را بیابد. چون سامون یقین دارد که مادرش در پی او به راه افتاده است. ...
روز و شب یوسف
«پول حرام. از حلالش چه دیدیم که از حرامش ببینیم. چکارش کنم؟ چکارش میتوانم بکنم؟ اولاد مثل در مجلس است. نه میتوانم بسوزانمش، نه میتوانم از پاشنه درش بیاورم. اولاد، اولاد روز و شب را به آدم زهر میکند. پس صباح جلوی کارهای دیگرش را چه جور بگیرم؟»
سلوک رقعی
اما... دوستان عزیز، با تواضع تمام بگویم ادبیات که از چشم و جان خواننده به نظر دلنشین و زندگیبخش میآید، در جاری شدنش از جان و دست نویسنده، بسی که جانفرسا و هلاکتبار است. دست کم در تجربه شخصی میتوانم بگویم آنچه مرا از پای درمیآورد، ناممکن بودن نوشتن است. وقتی به ناچار شروع میکنم به نوشتن، چنان است که ...