آنتونیو دلباخته نجیبزادهای به نام رجینا میگردد. آنها راهی رم، شهر آرزوهای آنتونیو میشوند. رجینا انتظار دیدن شهری شگفتانگیز را دارد، اما غربت سرنوشت دیگری را برای او رقم میزند ... .
۱۶ رمان
گراتزیا در ۲۷ سپتامبر ۱۸۷۱ در شهر نوئورو در جزیرهٔ ساردنی در خانوادهای از طبقهٔ متوسط به دنیا آمد. زنان در جامعه عقبافتادهای مانند ساردنی قرن نوزدهم وضعیت مناسبی برای تحصیل و فعالیت اجتماعی نداشتند برای همین گراتزیا تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخواند. اما از آنجا که در خانهٔ عمهاش کتابخانهٔ بزرگی وجود داشت او توانست در آنجا و تحت تعلیمات خصوصی معلمی در خانهٔ عمهاش معلومات خود را افزایش دهد و ضمن مطالعه آثار ایتالیایی به مطالعه آثار ...
کبوترها و بازها
جورجو چشمانش را پاک کرد تا پسربچه متوجه نشود گریه کرده است. به این خاطر هم بود که هر بار آن پسربچه به آن خانه ویرانه پا میگذاشت بیمار خیالش کمی آسوده میشد، بله همان پسربچه خوشگل و تندرست و چابک، با 2 چشم درشت و سیاه که انگار با ذوق و شوقی درونی میدرخشیدند و با موهای فرفری و ...
پیچک
دختر عموی دوناراکل، زن مسنی بود. بلند قامت، باریک اندام و رنگ پریده مثل یک شبح به دوناراکل بیشباهت نبود ولی اصرار داشت بگوید که از دخترعموی اشرافی خود جوانتر و خیلی زیباتر است. تعریف میکرد که در گذشته و حتی حالا خواستگاران و خواستاران بسیاری دارد که فقط به خاطر حفظ آزادی خود و در ضمن بخاطر اینکه تمام ...
آنالنا
ولی این مرتبه آنالنا به وضوح عصبانی شد. میخواست دق دلیاش را سر اسب خالی کند که با صدای یکنواخت زنگولهاش آهسته قدم بر میداشت و انگار با عقیده پیرمرد موافق بود. «بگذارید بدوند. اگر حالا عجله نداشته باشند میخواهید چه وقت سرعت بگیرند؟ وقتی عصایی مثل عصای شما در دست گرفتند؟»
راز مرد گوشهگیر
مرد گریخته است. زن نیز گریخته است. یکی از دیگری، و یکی با دیگری. مرد در زن و همسر پیشینش، شباهتی نمییابد؛ اما زن مردد است: این مرد چون همسرش مینماید. خلوت عظیم درهم میشکند و درکی متقابل آغاز میشود. مرد قابلیت حیرتانگیزش در همراهی با عذاب را تصویر میکند و زن نه از میان گفتههایش که از میان ناگفتههایش ...