داخل خیابان ولیعصر بودم و نمیدانم چه شد که ماشینم درست پشت موتور پسر جوان قرار گرفت. خیابان ولیعصر، از وقتی یادم میآید، با آن چنارهای بلند و رستورانهای اطراف خیابان و جوی دو طرف خیابان که همیشه پر از آب هستند، هیچ فرقی با بیست و پنج سال پیش نکرده است. همان زمانی که خاطرات بدی از این خیابان و جدولهای کنارش دارم. همان روزی که علی سرش را روی پای من گذاشت و جان داد و مرد.