مجموعه داستان خارجی

حالا این هم از زندگی ما

با حالتی تدافعی ادامه داد، قبول دارم که زندگی، تک تک آدم‌ها، به یک اندازه، مقدس است، اما این هم یک نظر است، حرفی دیگر است، منظورم این است که، همه این آدم‌های ارزشمند در این وضعیت تازه به قول معروف نشکفته پرپر می‌شوند. ... دلم می‌خواست به پدرم زنگ بزنم و به او بگویم مردی سفید پوست هست که فکر می‌کند مغز قشنگی دارم. اما نمی‌توانستم به او چیزی بگویم، چون مرده بود.

9786005906158
۱۳۹۰
۱۶۸ صفحه
۴۰۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های گروه مترجمان نیکا
دانته و خرچنگ
دانته و خرچنگ من از چیزهای نو نمی‌ترسم. من از این می‌ترسم که وقتی کسی دوروبرت است احساس تنهایی کنی. از هر حس بدی می‌ترسم. شاید خودخواهانه باشد، ولی من این‌طوری‌ام... انتظارات او از خودش در کمال مطلق بود و هرگاه ه به این کمال دست نمی‌یافت، از چنان بلندایی از نومیدی سقوط می‌کرد که بعید نبود مثل آیینه‌ای بی‌ارزش تکه تکه شود... این مرد ...
مشاهده تمام رمان های گروه مترجمان نیکا
مجموعه‌ها