مجموعه داستان خارجی

آدم‌های ناباب (مجموعه داستان‌های کوتاه)

دنیای پیرامونم از زندگی تهی می‌نمود. زمین وسیع و گسترده گل‌آلود و تپه‌ها و پشته‌های شهر که از خرابی خانه‌ها به وجود آمده بود و آن‌قدر دور از دسترس می‌نمود، حالا با سرعت تصورناپذیری نزدیک می‌شد. پشت سرم شب فرا می‌رسید. همه جا سیاهی شب در پی من بود. گویی هر جا قدم می‌گذاشتم ظلمت و تباهی هم فرود می‌آمد، این را با چشم نمی‌دیدم اما با تمام وجودم احساس می‌کردم ... به سختی به راهم ادامه می‌دادم. سایه سر به سرم می‌گذاشت، آزارم می‌داد و بعد با فشاری ملایم اما مقاومت ناپذیر به جلو هلم می‌داد.

قطره
9789643416775
۱۳۸۸
۲۱۶ صفحه
۱۲۷۴ مشاهده
۰ نقل قول
هاینریش بل
صفحه نویسنده هاینریش بل
۳۴ رمان هاینریش تئودور بل نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ (به خصوص جنگ جهانی دوم) و آثار پس از آن می‌پردازد. هاینریش بل ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. در بیست سالگی پس از اخذ دیپلم در یک کتابفروشی مشغول به کار شد اما سال بعد از آن هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی فراخوانده شد و تا سال ۱۹۴۵ را در جبهه‌های جنگ به سربرد. بیشتر دوران ...
دیگر رمان‌های هاینریش بل
و شام بود و صبح بود
و شام بود و صبح بود هاینریش بل، نویسنده بزرگ آلمانی، برنده جایزه نوبل سال 1974 در 21 دسامبر 1917 در شهر کلن آلمان به دنیا آمد و در ژوئیه 1985 در سن 67 سالگی درگذشت. داستان‌های کوتاه بل بسیار گوناگون و از نظر شمار نیز چشمگیر و در خور توجه‌اند. در داستان‌های کوتاه هم بسیار پرکار است و هم متنوع‌نویس. برخی داستان‌هایش مربوط به جنگ و ...
بیلیارد در ساعت نه و نیم
بیلیارد در ساعت نه و نیم سایه سنت‌سورین نزدیک‌تر آمده بود، دیگر پنجره طرف چپ اتاق بیلیارد را پر کرده بود. زمان که با حرکت خورشید به پیش رانده می‌شد، به‌سان تهدیدی نزدیک‌تر می‌آمد، ساعت بزرگ‌ را از خود لبریز می‌کرد تا خیلی زود بالا بیاورد و ضربه‌های وحشتناکی را بیرون بریزد. سفید بر زمینه سبز، قرمز بر زمینه سبز، یک نوع موسیقی بی‌نغمه، نقاشی‌ای بدون ...
اتفاق
اتفاق ناخواسته نگاهم به آینه می‌افته. هنوز موهام پرپشته و چندتار موی سفید و ریز روی شقیقه‌هامه که یه نور نقره‌ای رنگ به موهای بلوندم داده. کشیشی که پیشش اعتراف می‌کنم، معتقده این‌ها نشونه درد و رنج‌های کوچکی هستند که باید بخاطرش به درگاه خدا دعا کنم. تنها یک نشونه کوچیک درد و رنج‌هام. ولی یکهو نگاهم به صورت لاغر و ...
پیراهن ابریشمی سبز رنگ
پیراهن ابریشمی سبز رنگ هنگامی که دوباره جاده بلند و خاکستری رنگ و دوست‌داشتنی را رویت کردم نفسی عمیق کشیدم. همان جاده‌ای که حاشیه‌اش را درختانی که بر اثر وزش باد تکان می‌خورند پر کرده بودند. نبضم آهسته‌تر می‌زد. وقتی سر چهارراه نشستم خستگی‌ام رفع شد. خیابان بدبو و کثیف دهکده به این جاده شوسه که بوی آزادی می‌داد منتهی می‌شد. عرق از بدنم ...
گوسفندان سیاه
گوسفندان سیاه
مشاهده تمام رمان های هاینریش بل
مجموعه‌ها