رمان خارجی - آلمان

قطار سر وقت

(Der zug war punktlich)

وقتی که آنها در آن پایین به زیرگذر تاریک قدم می‌نهادند بر فراز سرشان صدای قطار را می‌شنیدند که روی ریل‌ها می‌چرخید و صدای رسایی که از پشت بلندگو با لطافت خاصی می‌گفت: «قطار سربازانی که به مرخصی آمده‌اند از پاریس، پرسمیزل...» بعد آنها از پله‌ها به سوی سکوی راه‌آهن بالا رفتند و جلوی یکی از واگن‌هایی که مسافران با چهره‌ای خندان از آن پیاده می‌شدند ایستاده، مسافرانی که بارشان مملو از بسته‌های بزرگ بود. سکوی راه‌آهن خیلی سریع خالی شد...

نگاه
9786003763227
۱۳۹۷
۱۴۴ صفحه
۲۲۵ مشاهده
۰ نقل قول
هاینریش بل
صفحه نویسنده هاینریش بل
۳۴ رمان هاینریش تئودور بل نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ (به خصوص جنگ جهانی دوم) و آثار پس از آن می‌پردازد. هاینریش بل ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. در بیست سالگی پس از اخذ دیپلم در یک کتابفروشی مشغول به کار شد اما سال بعد از آن هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی فراخوانده شد و تا سال ۱۹۴۵ را در جبهه‌های جنگ به سربرد. بیشتر دوران ...
دیگر رمان‌های هاینریش بل
فرشته سکوت کرد
فرشته سکوت کرد هاینریش بل انسان‌های این دوران را به ما نشان می‌دهد و ما با اینان به تجربیاتی می‌رسیم که خود گویای بسیاری از مسایل اجتماعی‌اند، آنگاه که باز هم نفس ارواح را احساس می‌کنیم، آنگاه که پرتو اندکی از عشق به سوی‌مان می‌تابد و زمانی که از ویرانه‌های باور و اعتقاد بر می‌خیزیم و شعله جاویدان را از خاموشی می‌رهانیم. در ...
تا زمانی که (گزیده‌ای از داستان‌ها و نقدها)
تا زمانی که (گزیده‌ای از داستان‌ها و نقدها) نویسنده داستان کوتاه به سبب قالبی که برای بیان برگزیده است اجبارا از امکانات نیمه‌هنری که در بافت‌های بی‌شمار رمان و نوول مجاز است صرف‌نظر می‌کند. اگر قرار باشد که در چند صفحه پیامی تکان‌دهنده عرضه شود و واکنش لازم را در خواننده به وجود آورد این پیام باید مانند آتشی باشد که بدون به وجود اوردن خاکستر بسوزد. از ...
راهب (2 نمایش‌نامه صحنه‌ای و رادیویی)
راهب (2 نمایش‌نامه صحنه‌ای و رادیویی) خیلی‌ها در نفرت زندگی می‌کنن، در صورتی که فکر می‌کنن بسیار بخشنده هستند و در بهشت جای دارن. و خیلی‌ها فکر می‌کنند که در نفرت به سر می‌برند، در صورتی که در عشق و بخشندگی خداوند زندگی می‌کنند.
پیراهن ابریشمی سبز رنگ
پیراهن ابریشمی سبز رنگ هنگامی که دوباره جاده بلند و خاکستری رنگ و دوست‌داشتنی را رویت کردم نفسی عمیق کشیدم. همان جاده‌ای که حاشیه‌اش را درختانی که بر اثر وزش باد تکان می‌خورند پر کرده بودند. نبضم آهسته‌تر می‌زد. وقتی سر چهارراه نشستم خستگی‌ام رفع شد. خیابان بدبو و کثیف دهکده به این جاده شوسه که بوی آزادی می‌داد منتهی می‌شد. عرق از بدنم ...
مشاهده تمام رمان های هاینریش بل
مجموعه‌ها