عکس را از روی میز بر میدارم. «حتما تفاهم نداشتید.» «داشتیم، خیلی خوب، پنجاه پنجاه.» میگویم:«تو به این میگی خوب؟» پیراهن عنابی را که غنچههای سرخ با ساقههای باریک سبز روشن دارد، باز نمیکند. همانطور تا کرده میگذارد روی پای فرانک. چمدان را به هم ریخته. میگوید:«اگر کاملا با کسی تفاهم داشته باشی، یعنی دیوانهای یا عقب افتاده یا این که سرت بدجوری کلاه رفته. حالا تو کدامش هستی؟» انسانهای دیگرگون شده با زمان و عشقهایشان، انسانهای جا مانده از زمان و عشقهایشان، انسانهای پیش افتاده از زمان و عشقهایشان، انسانهای... و که میداند کدام راه از این هزار راه تو در تو ختم به افسوس نیست. خط تیره آیلین جذاب و ژرف، مجالی است برای دیدن دیگر باره خود، دیگری و ما.