فکر میکنم سومین نفری بودم که بعد از کنترل بلیت قدم به داخل هواپیما گذاشتم هوای داخل هواپیما برخلاف هوای بیرون که سوز سردی داشت گرم و مطبوع بود خام جوانی که بلیتم را کنترل میکرد به رویم لبخند زد من هم سعی کردم همان کار را بکنم...
هوس
مادر ذوق زده دستش را روی شانه من گذاشت و گفت: سیاوش جان نمیدونی چقدر از این که پسری مثل تو دارم احساس غرور میکنم از این که میبینم سالها تلاش و زحمت تو و چشم انتظاری ما این طور به نتیجه نشسته خوشحالم و خدا رو شکر میکنم.
نگاهش کردم و گفتم: خیلی ترسیده بودم مادر یه لحظه فکر کردم...
سراب شوریدگی
خاکستر رز
با پژوی آبی رنگم به سرعت از پراید سفید جلو زدیم. صدای موسیقی شیشههای پژو را میلرزوند، بهنام پشت رل نشسته بود و گاز میداد و هر از چندی نگاهی به جاده پشت سرش میاندخت و من مثل همیشه به دیوونه بازیهاش میخندیدم و با فریادهام اون به گاز دادن تشویق میکردم. البته ناگفته نمونه از اینکه داشتیم دوتایی شرط ...
تا همیشه با تو بودن
خطای تو این بود که خیال میکردی میتوان کسی را به اجبار در زندگیات نگاه داری و هیچگاه فکر نکردی که اینگونه بیزار می شود از اصرار و تهدید، از احساس به اجبار ماندن و به عاقبت عشق با الزام نیندیشیدی.
آنان که قسمت و سرنوشت را باور دارند میدانند وقتی دو نفر قسمت هم باشند هیچزمانی هیچ فاصلهای نمیتواند مانع ...