رمان نوجوان

قصه‌های پریان

پادشاه سال‌خورده گفت: ((می‌بینی، سرنوشت تو نیز درست مثل این‌ها خواهد بود. از این تصیمم منصرف شو. این وضع خیلی مرا اندوهگین کرده و خیلی به قلبم فشار می‌آورد.)) جان دست پادشاه را بوسید و گفت او فکر می‌کند همه چیز رو به راه خواهد شد، چون او خیلی به شاهزاده خانم زیبا علاقه‌مند است...

مهدی پرتوی
بهزاد
9789645959416
۱۳۸۳
۲۷۲ صفحه
۱۵۹۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های هانس کریستین اندرسن
قصه‌های دل‌نشین
قصه‌های دل‌نشین
پری دریایی کوچک و چند قصه دیگر
پری دریایی کوچک و چند قصه دیگر
دخترک کبریت‌فروش و 53 قصه دیگر
دخترک کبریت‌فروش و 53 قصه دیگر
ملکه برف‌ها و چند قصه دیگر
ملکه برف‌ها و چند قصه دیگر ولی در کنج آن خانه، در سرمای صبح زود، دخترک همان‌جا نشسته بود، گونه‌هایش گل انداخته بود و لبخند می‌زد، مرده بود، تا سر حد مرگ یخ زده بود، در آخرین شب سال کهنه. سپیده سال نو بر بالین جسد دخترکی طلوع کرد که با کبریت‌هایش آنجا نشسته بود و تقریبا تمام کبریت‌های کیسه‌اش را روشن کرده بود...
پری دریایی کوچک و چند قصه دیگر
پری دریایی کوچک و چند قصه دیگر توی جاده، سربازی قدم‌رو می‌آمد، چپ راست چپ راست! کوله‌بارش را به دوش گرفته بود و یک شمشیر به کمر بسته بود، چون رفته بود جنگ و حالا داشت به خانه بر می‌گشت. توی راه، به جادوگر پیری برخورد، جادوگر آنقدر زشت بود که لب پایینش درست روی سینه‌اش آویخته بود.
مشاهده تمام رمان های هانس کریستین اندرسن
مجموعه‌ها