این کتاب یک رمان است. ساقی دختر جوان و بسیار زیبا، از یک خانوادة فرهیخته، اصیل و متمول، به همسری مردی درمیآید که از لحاظ فرهنگی تفاوتهای زیادی با هم دارند. ساقی که در کنار مادر شوهرش زندگی میکند، به زودی متوجه میشود با افرادی زندگی میکند که کوتهبین، خرافاتی، نادان و بیفرهنگ هستند، به جادو جنبل اعتقاد دارند و حتی به دعانویسی میپردازند. مادرشوهر ساقی که روضهخوان است در جلسات خود داستانها میبافد و به پیامبر و ائمه نسبت میدهد. تمام اینها اعتراضات ساقی را به دنبال دارد و آنها میپندارند که اوکافر و بیدین است. پس از اینکه ساقی فرزندی ناقصالخلقه به دنیا میآورد، خانوادة شوهرش یقین پیدا میکنند که او شیطان است بنابراین به انباری کنار توالت انتقالش میدهند و برای شوهرش همسر دیگری اختیار میکنند. ساقی در آن خانه حکم کلفت پیدا میکند و سالها شکنجه و تحقیر را تحمل میکند به امید اینکه یکی از افراد آن خانه فکرش عوض شده و انسانیت پیشه کند، اما تقدیر چیز دیگری را برای اهالی آن خانه رقم زده بود.