شده بخوابی طاقباز و زل بزنی به گوشة سقف که ترک برداشته و دیوار را شقه کرده است؟ بخوابی و چشمهات همان گله جا را ببیند و یکی بگوید: «تابستون خونه را نقاشی کنیم؟» نه، نشده است. وقتی هم که مینشینی، هی موهای زیر ابروی زنها را برمیداری که از صبح تا شب صداشان مغزم را میخراشد. صدای آنها و این هوهو لعنتی که از سشوار میآید و میبردم به هزار سال پیش.