رمان ایرانی

گورچین

آینه‌ها را دوست ندارد؛ اما همیشه اسیرشان می‌شود. کسی توی آینه هست که همان نگاه اول گیرش نمی‌اندازد. از روزی که مارال با مهری به خانه آمد، کسی نشست تو آینه‌های دور و بر صفا. صورتش را خوب نمی‌بیند. چیزی محو است با چشم‌هایی که زل می‌زنند به صفا. زل می‌زنند به سیاهی چشم‌هاش، که دیگر برقی ندارند. این روزها کلافه‌تر از همیشه است. می‌خواهد این تیغ لعنتی را بردارد و بکشد به صورتش، آن‌قدر که خون بزند بیرون از پوست. کاش با سوزش پوست، سوختن دل از یادش برود. کاش می‌توانست گریه کند. چند سال است گریه نکرده‌ام؟ هیچ‌وقت دل سیر گریه نکردم. مرده‌شور مرا ببرد با این مردانگی که همیشه بند دو قطره اشک بوده.

9789643517434
۱۳۹۳
۱۸۶ صفحه
۳۶۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های شهره احدیت
سیامو (مجموعه داستان کوتاه)
سیامو (مجموعه داستان کوتاه) شده بخوابی طاق‌باز و زل بزنی به گوشة سقف که ترک برداشته و دیوار را شقه کرده است؟ بخوابی و چشم‌‌هات همان گله جا را ببیند و یکی بگوید: «تابستون خونه را نقاشی کنیم؟» نه، نشده است. وقتی هم که می‌نشینی، هی موهای زیر ابروی زن‌ها را برمی‌داری که از صبح تا شب صداشان مغزم را می‌خراشد. صدای آن‌ها و این هوهو ...
مشاهده تمام رمان های شهره احدیت
مجموعه‌ها