نفسهای سرد
این کتاب یک رمان است که به شرح ماجرای تلخ زندگی دختر جوانی به نام پریچهر میپردازد.
باور نمیکنم
اینجوری نگام نکن، کیارس هیچ چیز مثبتی واسهش باقی نمونده که بخوای مثل گذشتهها ازش دفاع کنی. با چیش میخوای بسازی؟ با اخلاق خوب و قلب مهربونش؟! با خصوصیات مثبتش؟! هنوز هنوز هم کیارس در نطرت بینظیر، فوقالعاده منحصر به فرده؟! آه پانیذ جون! خودت هم میدونی که محاله او عوض بشه. از اولش هم حال و روزش معلوم بود ...
حسرت خیس
دلم میخواست قصهام را فریاد کنم اما نه مثل پند مادربزرگها تا آنان که همچون من در جوانی بر ابرهای خیال و احساس پرواز میکنند خوب بشنوند و نگاه کنند! همیشه یکی هست که روزی معمولی پیدایش شود و آن روز را از تو بگیرد ذهنت را در هم بریزد و تا مدتها آشفتهات سازد البته اگر برای نابودی زندگیات ...