ما مدفون شده بودیم. ما را زیر خاک کرده و سوراخ کوچکی برای تنفس باقی گذاشته بودند. اندازه سوراخ فقط در آن حد بود که حداقل هوای لازم برای نفس کشیدن تو بیاید، که آنٌقدر زنده باشیم و آنقدر در شب زندگی کنیم تا تاوان لازم را پس بدهیم. در این زندان، سرعت مرگ را طوری تنظیم کرده بودند که به آرامی بیاید سراغمان، تفریحکنان بیاید و همه وقت آدم را به خود مشغول کند.