به رنگ برگهای سپیدار
آخه این چه بچهایه که نمیتونیم جلو کسی درش بیاریم! همین جوری مثه یه میت مات و مبهوت به آدم نیگا میکنه، هیچی نمیگه، هیچی! گایی از نگاش دل غشه میگیرم، انگار با نیگاش چنگ میندازه تو دلم. زبونش بسهس، اما با چشماش میخواد همه چی رو به آدم بگه اما نمیتونه. آدم تو چشاش نیگاه که میکنه، تو چشاش ...
از رگ هر تاک دشت سایهها
شهری که زیر درختان سدر مرد
کیان آموزگار تازهکاری است که برای بازگشایی یک مدرسه، به جایی ناکجا بهنام ‹‹ سالیان سفلی›› میرود. آنچه بر او میگذرد و پیچ و واپیچهای زندگی این آموزگار جوان در آن محل که شارستان نامیده میشود، داستان را شکل میدهد. رمانی با سبک متفاوت و ارزش ادبی قابل توجه و در عین حال پرکشش.