شب به خیر دنیا
دنیا فقط نگاه میکرد. امیر گفت: این دومین نمایشگاهیه که دایر کردم. از نوجوونی استقلال مالی داشتم و هیچ وقت وابسته به کسی نبودم. دلم میخواد دار و ندارم رو به پات بریزم. چه نگاه با احساسی داشت. عمیق و پر حرارت. دنیا داشت زیر بار این نگاه ذوب میشد. اگر زبان نگاه امیر را میفهمید، صفا و یکرنگیاش را ...
هیچ چراغی روشن نیست
نمیدانستم فضایی امروزی و شاعرانه را میپسندد یا رستوران سنتی را ترجیح میدهد. با خویشتنداری تمام، شوقم را مخفی نگه داشتم و با احساساتی مهار شده پرسیدم: با رستوران موافقید یا...