رمان ایرانی

سال‌های بی‌کسی

از بالای درخت تنومند گیلاس که تازه به شکوفه نشسته بود به مادرم می‌نگریستم. داشت تلاش می‌کرد مرا متقاعد کند هر چه زودتر از درخت پایین بیایم. مادر در حال کندن گونه‌اش در حالی که به بالا نگاه می‌کرد و دستش را در برابر نور خورشید جلوی صورتش گرفته بود گفت: این اداها برای چیه؟ برای اینه که حرفتو به کرسی بنشونی؟ بیا پایین مادر بیا، الان مهمانها از راه می‌رسند من هم هزارتا کار دارم، بیا برو لباستو عوض کن و دستی به سرت بکش.

چکاوک
9789646043633
۱۳۸۹
۶۸۰ صفحه
۶۷۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم جعفری
تقدیر شوم
تقدیر شوم رامین تمام شب را در حالی که زیر سرم بسر می‌برد در بیمارستان گذراند و صبح زود بنا به اصرار خودش با حالی نزار و ناباور از بیمارستان خارج شد و آرزو کرد هر آنچه دیده و شنیده کابوسی بیش نباشد. او با حالی دگرگون و بیمار به منزل پدر پروانه رفت و زنگ آنجا را فشرد، بارها و بارها. ...
آرام جان
آرام جان می‌گویند که آدم‌ها وقتی در کنار هم زندگی می‌کنند زیر یک سقف اگرچه از دو دنیای متفاوت و دور از هم و حتی گاهی متضاد راهی را آغاز کرده‌اند اما کم‌کم شبیه یکدیگر می‌شوند و کمابیش خصوصیات یکدیگر را می‌پذیرند این یعنی صیقل خوردن آدم‌ها و اگر دو نفر بدانند از زندگی چه می‌خواهند روح و روانشان نیز در کنار هم صیقل می‌خورد و به آرامش می‌رسد: آرامشی در روح آرامشی در جان!
گل‌های شب‌بو
گل‌های شب‌بو گل‌های شب بو عطر دل‌انگیز گل‌های بهاری در شبی مهتابی نیست. گل‌های شب بو مرور خاطراتی عاشقانه در سحرگاه زندگی نیست. گل‌های شب‌ بو نسیمی است که روزگاری پیغام بر دلدادگی برود و شمیم عشق و امروز... شاید تنها مرور آن خاطرات، دلیلی برای بودن باشد. شاید... به هم نگاهی دوباره بیاندازیم به آنچه سرنوشت می‌نامندش.
زمزمه باد
زمزمه باد
فراموشم نکن
فراموشم نکن
مشاهده تمام رمان های مریم جعفری
مجموعه‌ها