مجموعه داستان خارجی

این‌طوری راحت‌تر بود. نوشتم داد و بی‌داد راه گلوی آدم را باز می‌کند. خنده‌هایش را اما نمی‌توانستم بنویسم. مثل شکل آن چند قطره خون دلمه روی بازوهای گوشتی یا دسته مویی که از خیسی خاک چاله نرم شده بود، یا وقتی کف آشپزخانه نشستم روی سینه‌اش و او آن‌قدر خندید که قطره اشکی از گوشه چشمش راه باز کرد تا لاله گوش... نه ... نمی‌توان این‌ها را نوشت. صدای قهقهه و تکان‌تکان خوردن زبان کوچک آدم را چطور باید بنویسم... لااقل برای من که تازه‌کارم، توصیف آن کوچه پر از امعا و احشا، با آن جوی پر از خونابه کار سختی است!... این چند خط را هم به زور می‌شود این لا‌به‌لا جا داد.

چشمه
9789643627560
۱۳۸۹
۱۰۴ صفحه
۳۷۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های میثم کیانی
دوربرگردان
دوربرگردان هوای بیرون سرد بود. سوزی می‌وزد، همراه صدای آواز سوزان کوهن. سرجمع به حال آدم می‌خورد. نشستم روبه‌روی پسرک، گوشه‌ی دیگر باغچه. بلوز آبی یقه گردی تنش بود با شلوار گرم‌کن سه خط سفید. پا برهنه. من بلندتر از صدای کوهن «چی‌کار می‌کنی؟» پسرک زیر صدای موسیقی؛«عروسکم رو چال کردم.» کوهن؛«سوزان... می‌تونی صدای قایق‌ها رو که می‌گذرند بشنوی.» من؛«مرده بود؟» پسرک؛«نه» کوهن؛«می‌تونی شب رو کنار اون ...
مشاهده تمام رمان های میثم کیانی
مجموعه‌ها