مجموعه داستان داخلی

دوربرگردان

هوای بیرون سرد بود. سوزی می‌وزد، همراه صدای آواز سوزان کوهن. سرجمع به حال آدم می‌خورد. نشستم روبه‌روی پسرک، گوشه‌ی دیگر باغچه. بلوز آبی یقه گردی تنش بود با شلوار گرم‌کن سه خط سفید. پا برهنه. من بلندتر از صدای کوهن «چی‌کار می‌کنی؟» پسرک زیر صدای موسیقی؛«عروسکم رو چال کردم.» کوهن؛«سوزان... می‌تونی صدای قایق‌ها رو که می‌گذرند بشنوی.» من؛«مرده بود؟» پسرک؛«نه» کوهن؛«می‌تونی شب رو کنار اون بگذرونی.» من؛«پسرا هم مگه عروسک‌بازی میکنن؟» پسرک؛«تو نمی‌کردی؟» من؛«چرا...خداییش دوست هم داشتم.»

زاوش
9786006846484
۱۳۹۲
۱۱۶ صفحه
۲۷۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های میثم کیانی
رگبار
رگبار این‌طوری راحت‌تر بود. نوشتم داد و بی‌داد راه گلوی آدم را باز می‌کند. خنده‌هایش را اما نمی‌توانستم بنویسم. مثل شکل آن چند قطره خون دلمه روی بازوهای گوشتی یا دسته مویی که از خیسی خاک چاله نرم شده بود، یا وقتی کف آشپزخانه نشستم روی سینه‌اش و او آن‌قدر خندید که قطره اشکی از گوشه چشمش راه باز کرد تا ...
مشاهده تمام رمان های میثم کیانی
مجموعه‌ها