پنج جوان از نسلی نابود شده...
پادشاهی از سرزمین بالا...
هدایتگری خاموش...
هفت پادشاه چیرهشده بر مرگ...
نبردی بیپایان میان تاریکی و روشنایی...
و قیامی وهمآور از سوی نابودگران آدمیان
پیشتازان و اربابان مرگ (رستاخیز تاریکی)
سرانجام زمان نبرد نهایی فرا رسیده است... نبردی سهمگین میان تاریکی و روشنایی. یاران طلوع علیه ظلمت میخروشند... رهبران قیام میکنند... پیشتازان در مقابل مرگ پیشتازان و اربابان مرگ. و رستاخیز تاریکی فرا میرسد...
این پایان همهچیز است؟
مخمصه (مجموعه مرزهای درهم شکسته 2)
باد سرد از وزیدن افتاد و اثری جز بلورهای کوچک یخ که به پوست فرامرزخان چسبیده بودند، باقی نگذاشت.
یک جفت چشم سرخ جلو و جلوتر میآمدند و بعد پیکری افراشته و دوبرابر بلندتر از فرامرزخان، از میان تاریکی پدیدار شد، هیبتی یکپارچه تاریک که ردایی تیره بر خود داشت و این ردا تجسمی به او بخشیده بود، تجسمی که بیشباهت ...
نفرین بیوا (5 گانه پادشاهی 2)
وقتی تاریکی و تباهی به تدریج جهان خاکی را درمینوردد؛ وقتی نور امید تنها تک شعلهای میشود در جهان آدمها؛ و وقتی پادشاهی جهان، تمام معادلات جهان را برهم میریزد...
تنها امید انجمن پاترا به چهار جلودار برای مبارزه نهایی است.
چهار مبارز از جنس چهار جادوی باستانی، باید انتخاب کنند و تصمیم بگیرند.
آمایا، مبارز آب دومین مبارز این ...
وسوسه (مجموعه مرزهای درهم شکسته 1)
لشکری از دیوها و اهریمنان قدم به دنیای امروز گذاشتند. آخرین دروازه در حال فروپاشی بود که سرانجام سرکرده دیوان، ششسر دیو وارد کویر شد. ابتدا زوزهای طولانی و بعد نعرهای وحشیانه سر داد، بلندتر از هر زوزه و نعرهای که آدمها تا آن موقع شنیده بودند. هاله سیاه، نفوذناپذیر و عمیقی که کماریکان را میساخت، به تدریج شکل فیزیکی ...