وقتی در دانشگاه چشمم به باربد افتاد دلم لرزید. در دوران نامزدی همیشه میگفتم خوشبختی من به اوج خود رسیده اما افسوس که تقدیر چیز دیگری برایم رقم زده بود. حالا وقتی به فلورا و فربد نگاه میکنم جوانی خودم و باربد را در نگاه عاشق آنها میبینم.
آه از دلت
پوزخندی زد و ادامه داد:
هر چند میدونم که خودت هم مدتهاست به این نتیجه رسیدی که ما تفاهم اخلاقی با هم نداریم. در واقع داشتیم اما تو با دانشگاه رفتنت اخلاقت رو عوض کردی و شدی یه آدم دیگه...
تن صدایم را بالا بردم و فریاد زدم:
آره ازت متنفرم، متنفر به حدی که دلم نمیخواد برای یه لحظه دیگه هم تو ...