مجموعه داستان خارجی

از 14 سالگی‌ام می‌ترسم

دوازده سال پیش، وسط گنبد‌های کاهگلی پشت‌بام خانه‌ پدری با انیس، دختر همسایه، قول و قراری می‌گذاریم که بعد‌ها به این راحتی نمی‌شود فراموشش کرد. سال‌هاست که از آن شهر، با کوچه‌های تنگ و باریک و دیوار‌های کاهگلی‌اش زده‌ام بیرون. چند سالی است در دود و شلوغی شهری که بیشتر شبیه جهنم است، با آلوشا و بچه‌مان، آرمیتا زندگی می‌کنیم. شهر بی‌شکل و قواره‌ای که در آن گم شده‌ایم، همه چیز را به نفع خودش مصادره کرده. خیابان‌های دراز و آدم‌های مضطرب توانایی‌اش را ندارند که قرار دو جوان عاشق‌پیشه را در سال‌ها پیش، محو کنند.

چشمه
9789643624934
۱۳۸۸
۱۴۸ صفحه
۳۴۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسن محمودی
باد زن‌ها را می‌برد
باد زن‌ها را می‌برد همین روزها انیس باید بیست ‌و ‌سه چهارسالش شده باشد. دوازده سال از آخرین دیدارمان می‌گذرد. تصویر جذاب و غریبش، بعد آن همه سال دوری با وضوح تمام با من مانده است. ابایی ندارم این چیزها را برای آلوشا تعریف کنم. در زندگی‌ام فقط یک‌بار عاشق شده‌ام. و روی قولم با انیس مانده‌ام.
روضه نوح
روضه نوح نوح، پسر هیجده ساله لیلا و یونس، ساعت ده و نیم صبح روز بیست و هفتم مهر ماه 1366، به همراه سی و دو سرباز وظیفه، عازم جبهه است. سربازهای وظیفه و بدرقه‌کنندگان، همه‌شان می‌دانند اتوبوس آبکش شده قرار است سرنشینانش را یکراست ببرد جبهه غرب. سال‌هاست تو شهر چو افتاده است که امریه هر کس را برای جبهه غرب صادر ...
مشاهده تمام رمان های حسن محمودی
مجموعه‌ها