این کتاب یک رمان است. اهالی آبادی جُفره- روستایی در ساحل دریاهای جنوب- ، فارغ از دنیای بیرون، از طریق ماهیگیری امرار معاش میکردند. همنشینان آنها، ساکنان زیباروی دریا- پریان دریایی- و بوسلمه، ساکن زشتروی دریاها بود و تمام هم و غم اهالی آبادی پدیدار شدن گاه و بیگاه پریان دریایی، عشق آنها به جوانان ماهیگیر و خشم و کینة بوسلمه بود. اما با پیدا شدن آدمهایی از مناطق دیگر زمین و آمدن جعبة جادویی، شربت جادویی، کشیده شدن جاده و ساخته شدن پاسگاه و از همه مهمتر وجود مادة سیاه و بدبویی که به آن نفت میگفتند، نه از ساکنان دریاها خبری شد و نه دیگر صدای آواز یا گریة آنها به گوش رسید. زندگی اهالی جفره در حال دگرگونی بود.