لحظهای گوش فرا دهیم...
لحظهای گوش جان سپاریم به زیباترین ترنم زندگی.
آن هنگام که قدمها، صدای عشق میدهند و هر گام، نسیم دلدادگی با خود دارد.
تردید نکنید... این صدای پای یک عاشق است عاشقی که با «کفشهای غمگین عشق» گام برمیدارد.
۱۳ رمان
Awarded the Nobel Prize in Literature in 1915 "as a tribute to the lofty idealism of his literary production and to the sympathy and love of truth with which he has described different types of human beings."
عالیجناب عشق
روایت عشق را بارها از زبان بسیاری شنیدهایم.
ولی امروز نگاهی دیگر گونه از لطافت و زیبایی عشق را میآزماییم...
نگاهی که طیف وسیعی از مردمان را دربرمیگیرد: از جوانان امروز تا جوانان دیروز .
و آنگاه که به پایان کتاب میرسیم، میدانیم که چرا «عالیجناب عشق»...
رنگ سرخ عشق
چشم امیدم به توست...
و تمامی ایمانم به عشق را با تو سنجیدهام.
من به معجزه رنگها ایمان دارم
من از افسون عشق آگاهم
من به رنگ عشق وقتی مثال گلهای سرخ است.
نگاه دوختهام.
بازی عشق
تصور میکنم هنوز تجربهای از دلتنگی نداری تا ببینی که زیباترین خاطرهها وقتی که حضور نداری و دلت اینجا نیست بیرحمترین شان میشود و بر جسم و جان تازیانه میزند. من دلتنگم اگرچه میدانم تو نیستی من تو را طلب نمیکنم و تو مرا البته چون صبوری پیشه کردهام و تو از سر بینیازی.
سفر عشق به سلطان ساوالان
چه کسی پای در راه هفت شهر عشق میگذارد و چه کسی هنوز اندرخم آن کوچه مانده؟ عبور از مراحل زندگی برای اهل دل حکایتی است شنیدنی؛ به ویژه که سیاق آن مبتنی بر عرفان ایرانی باشد و در قالب قصهای دلنشین و عاشقانه بیان شود. داستان هفت شهر عشق و قصه سیمرغ را بسیاری شنیدهاند: قصهای که تمثیل زندگیست ...